مرگ بهتر از این زندگی

ساخت وبلاگ
سال ۱۴۰۲ شد و من امروز صبح کتابخانه هستم. اعتراف میکنم اینکه خودمو بچسبونم به صندلی و از تفریحم بزنم و بشینم درس بخونم حقیقتا کار آسونی نخواهد بود. ولی یه جورایی هم کیف میده. چون الان که اومدم کتابخونه یاد دورانی افتادم که برای کنکور ارشد میخوندم. در کل دوست داشتم اون دوران رو و هی میگم یادش بخیر. یاد تمام دخترایی میفتم که میومدن کتابخونه و من از سرنوشتشون خبری ندارم. دخترایی که اون زمان با هم دوست بودیم. ایام میگذروندیم. الان روی همون صندلیا دخترای دیگه ای نشستن. به این میگن گذر عمر.دلم میخواد زبانمو بخونم و وقتی مدرک زبانمو گرفتم بیام روی همین صندلیا بشینم رمان بخونم. لپ تاپ هم بیارم و بشینم دانشگاه پیدا کنم. هندزفری هم تو گوشم و آهنگ دل میگه دلبر میاد مهستی گوش بدم.اخ که چه کیف میده روزایی که با دست خودت می سازی. + نوشته شده در  چهارشنبه نهم فروردین ۱۴۰۲ساعت 11:16&nbsp توسط ادمین  |  مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 12:41

میگما جالبه ها! دارایی های ارزشمند این روزای من چند تا جزوه زبان هستش که فقط خودم می دونم خط خطی های درون جزوه یعنی چیخاطره امروز رو می خوام ثبت کنم چون امروز صبح که از خواب بیدار شدم بارها به خودم گفتم ای وای خسته شدم از زبان....هر کاری کردم بتونم جزوه رو باز کنم بخونم نتونستم. از صبح تا خود الان تمام تکنیکهای مدیتیشن رو به کار بستم که یکم انگیزه و انرژیم برگرده. الان جزوه روبروم بازه و کمی احساس اشتیاق پیدا کردم به خوندن دوباره. خاطره امروز برای این ثبت می شه که یادم بمونه هر روز و همیشه حالم خوب نبود ولی توی مسیر موندم. صد البته که توی مسیر موندن بسیار مهم و سخته. من امروز به خاطر کم کاری و اهمال کاری خودمو سرزنش نمی کنم بلکه خودمو تحسین می کنم که تمام سعیم این بوده که انرژیای منفی باعث نشن از مسیرم خارج بشم. آخه از طرفی هم فصل زمستون یه بدی که داره اینه که روزها واااقعا زود تموم میشه. آدم نمی دونه چطور هم کار کنه و هم درس بخونه. بی صبرانه منتظرم که بریم به سمت بهار و تابستون...بریم واسه خوندن دوباره، بریم واسه شروعی دوباره، بریم واسه تلاش و تلاش و تلاش... + نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۱ساعت 12:22&nbsp توسط ادمین  |  مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 14:18

امروز ششمین روز از کرونا گرفتن من میگذره. بعد از شش روز احساس میکنم حالم بهتره. البته این فقط احساس منه چون این ویروس خوب بلده گول بزنه.دیگه خاطرات کرونایی بیشتر از این نوشتن نداره. فقط اینو بگم که توی مدت بیماریم خدا خیلی کنارمه. از همین جا خدایا شکرت به خاطر مهربونیات + نوشته شده در  جمعه هفدهم تیر ۱۴۰۱ساعت 5:45&nbsp توسط ادمین  |  مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 15:14

یاد شبای تابستون افتادم.. دوران کودکی که ما بودیم و حیاط آب زده و هندوانهالان هم شب تابستانیه با این تفاوت که دیگه دور هم نیستیم و خبری نه از اون خونه هست نه اون دورانالان قاعدتا باید زبان بخونم ولی دارم در حس و حال دوران‌ نوستالژی پرواز می کنم و امشب درس تعطیل...بماند به یادگار + نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم مرداد ۱۴۰۱ساعت 21:54&nbsp توسط ادمین  |  مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 15:14

خونه من یه پنجره رو به بیرون داره. ویوی من یه اپارتمان بسیار شیکه که تراسهای بزرگی داره و تمام تراسها پر از گلدونای زیباست. ولی من هر وقت از پنجره به بیرون نگاه کردم دیدم که هیچوقت کسی نمیاد توی تراس. هیچ کسی از طبقات بالا نمیاد پشت پنجره و از ویوی پنجره اش لذت نمی بره. اما من هر روز سعی میکردم به زور از همین پنجره کوچیکم، آسمون رو که پشت اپارتمانها پنهان شده بود پیدا کنم و ستاره ها رو بشمارم.اینو میخوام بگم...من بعید میدونم تا آخر عمرم بتونم یه همچین خونه های گرون قیمتی بخرم. ولی مطمئنم که صاحبان اون خونه ها تا اخر عمرشون به اندازه من از پنجره خونشون لذت نمیبرن.پس به همین چیزای به ظاهر کوچیک باید توجه کرد که به نظر من همین چیزای به ظاهر کوچیک دلیل حال خوبمونن.پس... خدایا شکرتهمین چیزای کوچیک باعث میشن من بتونم زبانمو بهتر بخونم و توی مسیری که هستم خسته نشم. + نوشته شده در  پنجشنبه دهم شهریور ۱۴۰۱ساعت 23:27&nbsp توسط ادمین  |  مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 15:14

در این چند سال اخیر، زندگی من به سه قسمت تقسیم شده.۱) آرزو میکردم دوباره اون انرژی رو داشته باشم که بشینم بکوب و درس بخونم. ولی در نظرم خیلی دور میومد که این اتفاق بیفته.۲) غر میزدم که چون تا بعد از ظهر سرکارم و خسته میشم نمیتونم زبان بخونم.۳) هیچی جلودارم نیست. هم کار میکنم هم زبان میخونم. از تمام برنامه های موقتی شاد زدم که به شادی دائمی در آینده برسم. اینو میخوام بگم، کرختی و سنگین بودن بدترین آفت زندگی ما آدماست.هم اکنون سالن مطالعه دانشکده، نسیم خنک، صدای صبحگاهی کلاغ ها و نور ملیح خورشید تازه طلوع کرده + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۱ساعت 7:50&nbsp توسط ادمین  |  مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 111 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 4:42

امشب از اون شباییه که واقعا به ته خط رسیدم.بعد از این همه وقت گذاشتن و این همه زبان خوندن، نتونستم حتی دو تا تست بزنم. خیلی باید بیشتر تلاش کنم اما دیگه نه تایمی دارم نه پولی نه اعصاب.فقط میدونم باید خیلی تلاش کنم. نمیدونم کی میشه تفریح کرد، کی میشه از زندگی لذت برد. و از همه بدتر نمیدونم دویدن در تاریکی به سمت نور میرسه یا نه.بماند به یادگار، شبی که سعی کردم قوی بمونم. + نوشته شده در  سه شنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۱ساعت 21:23&nbsp توسط ادمین  |  مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 126 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 4:42

امروز با تمام انرژیای منفی جنگیدم. امروز چند ساعت بیشتر موندم دانشکده تا به خودم ثابت کنم من آدمی نیستم که بخوام کم بیارم.امروز بعد از دانشکده، رفتم منتظر اتوبوس بودم که برم خونه. و دیدم چقدر خوش شانسم که سرویس دانشگاه اومد. بدون توجه به اینکه این کدوم سرویسای دانشگاهه سوارش شدم. بعد الان دیدم تابلوی سر در دانشگاه کنارمه. تعجب کردم! بله درسته، من سوار سرویسی شده بودم که برمیگشت دانشکده مرگ بهتر از این زندگی...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 109 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 4:42

امروز مهمون دوستم هستم. الان جفتمون ناهار خوردیم و خوابیدیم. و من به این فکر میکردم که چند سال پیش که من برای کنکور میخوندم، دوستم هم برای کنکور میخونده. هر کدوم خاطرات خودمونو داشتیم. ولی جفتمون دانشگاه قبول شدیم. با هم کنکور دادیم با هم درس خوندیم و با هم دفاع کردیم و با هم سر کار رفتیم. با هم خونه گرفتیم و الان با هم خوابیدیم. فردا هم با هم میریم سر کار. درسته که برای کنکور خوندن سختی کشیدیم ولی بعدش کلی اتفاق خوب برامون افتاد.

مرگ بهتر از این زندگی...
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 7 فروردين 1399 ساعت: 11:31

الان که این پست را می ذارم محل کارم هستم. دو.ران دانشجویی خیلی وقته که تمام شده و خوشحالم که این وبلاگ را هنوز دارمش. شاید برای من بیشترین ارزش را داشته باشه. فقط می شه گفت خدایا شکرت.

مرگ بهتر از این زندگی...
ما را در سایت مرگ بهتر از این زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : med-inf بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 3:23